کار طراحان UX هیچوقت تمام نمیشود!
معلوما دیزاینرها بسته به سبک و نوع پروژههایی که روی آن کار میکنند مراحل مختلفی را برای انجام پروژه خود در نظر می گیرند؛ که می تواند متفاوت باشد.
طراحان تجربه کاربری هم از این موضوع مستثنی نیستند؛ ولی معمولا یک طراحی استاندارد شامل مراحلی است که در ادامه به اختصار به آن می پردازم:
طراحی تعاملی(interaction design)
طراحی تعاملی همینطور که از اسمش هم پیداست به تعامل بین محصول/خدمت با کاربر مرتبط است.
هدف از اینگونه طراحی، نوعی دیزاین محصولات است که کاربران را به بهترین گونه ممکن به هدفی که محصول برای آن طراحی شده، برساند.
یادمان نرفته که کاربر نهایی مثل خود ما انسان است و با افکار و احساسات مختلفی درگیر؛ و این ما هستیم که باید به محصول/خدمت فیزیکی یا دیجیتالی با طراحی کارآمد، طوری جان ببخشیم که کاربر هنگام استفاده و پس از آن بیشترین احساس راحتی و نزدیکی با محصول را تجربه کند.
طراحی تعاملی گستره وسیعی را دربر میگیرد: از ادبیات نوشتاری که ما برای توصیف محصول به کار می بریم؛ تا نمایش اشکال و رنگ ها، نمایش خطاهای به وجود آمده، دکمه های کنترل و حرکت، صداها، تصاویر و انیمیشن ها و در درمجموع برداشت و احساسی که مخاطب هنگام استفاده از محصول ما-چه فیزیکی چه دیجیتالی-با آن مواجه شده است.
توجه درست به این موضوع، سبب میشود که مخاطب، با محصول آشناپنداری بیشتری داشته باشد و در جذب مشتریان موفقتر عمل کنیم.
طراحی تکرارشونده(Iterative Design)
طراحیها هم در بسیاری از پروژهها از یک نقطه شروع و در یک نقطه تمام می شود.
اما آنچه که ما از مبانی طراحی تجربه کاربری در مییابیم این نکته است که در غالب(و نه در تمامی این موارد)اینگونه عمل نمیشود.
در طراحی تکرارشونده(که طراحی چرخشی نیز نامیده میشود) تقریبا هیچگاه فرآیند طراحی محصول تمام نمیشود؛ و در تمام زمان حیات محصول ادامه دارد!
همین طور که در تصویر بالا می بینید کار یک طراح یوایکس معمولا با گردآوری اطلاعات اولیه و کافی راجع به محصول شروع می شود.سپس یک نمونه اولیه و قابلقبول از محصول(پروتوتایپ)ساخته میشود.این محصول با تعدادی از کاربران واقعی و نهایی تست میشود.سپس بازخورد یا به اصطلاح فیدبکهای آنها راجع به محصول گرفته میشود و به دقت بررسی و بازبینی میشود.
سپس بر اساس آن بازخوردها، تغییرات لازم روی محصول انجام میشود و مجددا نمونه دیگری از محصول ساخته و به کاربران ارائه میشود؛ و این چرخه در یک سیستم طراحی خوب، هرگز از کار نخواهد ایستاد!
همین مزیت طراحی تکرارشونده در تجربه کاربری سبب میشود که همواره کسب و کارها در مسیر پویایی و رضایت همیشگی مشتری گام بردارند.
در مورد این نوع طراحی هم بعدها مفصلتر صحبت خواهم کرد.
طراحی کاربر محور(User Centered Design)
بگذارید صادقانه با شما نکتهای را درمیان بگذارم: یکی از دلایل اصلی شکست کسب و کارها(بهخصوص کسب و کارهای نوپا) همین عدم توجه به نیاز مخاطب و تقریبا همان “کاربرمحور” نبودن محصول است.
شاید برای مثال با مواردی زیر روبه رو شده باشید:
-
اپلیکیشنی که برای کمک به سالمندان طراحی شده؛ ولی حتی چندین متخصص و طراح وب هم نمیتوانند با آن راحت کار کنند!
-
کالایی که با تیراژ بالا تولید و به بازار عرضه شده؛ ولی به علت رنگ یا سایز نامناسب، خریداری ندارد و مجبور می شوند با قیمت پایین آن را به حراج بگذارند!
-
حتی یک بطری دوغ در فروشگاه که خریدار باید روی آن کلی وقت بگذارد که بفهمد گازدار است یا بدون گاز؛ یا چه طعمی می تواند از آن انتظارداشته باشد!
اگر کمی به اطراف خود دقت کنید؛مثالهایی از این دست کم نیستند.
در حقیقت در بسیاری از کسب وکارها،بیشتر طراحی یک محصول/خدمت طبق خواست و سلیقه صاحبان آن، یا با تحقیق ناکافی در مورد نیازهای کاربرانجام شده است.در برخی دیگر حتی طراحیهایی صرفا برگرفته از احساسات و هیجانات گذرا و یا کپی از نمونههای موفق دیگر به چشم می خورد!
به این نکته کلیدی در طراحی کاربرمحور توجه کنید: پول را کاربر نهایی(مشتری)قرار است پرداخت کند، نه شما!
اینجا حتی کارکنان شما را که ارزش تولید می کنند باید کاربر محسوب کنیم و برای آنها هم طراحی مناسب خلق کنیم تا منجر به کسب درآمد بیشتر و مطمئنتر شود.
طراحی کاربرمحور خود شامل فرآیندی گسترده مانند گردآوری اطلاعات، طراحی محصول،برنامه ریزی،ارزیابی های مکررپس از ارائه(مشابه طراحی تکرارشونده)است.
به طور جداگانه درآینده به آن هم خواهم پرداخت.
کاربردپذیری(Usability)
یکی از مهم ترین مفاهیمی که در مبانی طراحی تجربه کاربری با آن سروکار داریم کاربردپذیری است.
این مفهوم بهطوری گسترده شده که بعضی UX را با Usability اشتباه می گیرند؛ ولی باید توجه داشته باشید که: کاربردپذیری همان تجربه کاربری نیست!
اگر بهزبان ساده بخواهیم کاربردپذیری را تعریف کنیم می توان گفت که: آسان بودن یا قابلیت استفاده خوب و رضایتبخش از یک محصول توسط اکثریت قریب به اتفاق کاربران است.
کاربرد پذیری یک معیار کیفی برای سنجش و ارزیابی یک محصول است و معمولا شامل قسمتهای زیر است:
-
قابلیت یادگیری: بیشتر برای اولین باری که کاربر با یک محصول مواجه می شود باید به آن توجه کرد.این محصول می تواند کاملا جدید، یا نسخه دیگری از محصول آشنای قبلی باشد.در این سنجه، مهم این است که کاربر چقدر میتواند آسان و سریع کار کردن با یک محصول را یاد بگیرد.
-
کارایی: پس از اینکه کاربر یاد گرفت با محصول کار کند، این کار با چه کیفیتی انجام میشود. هدفی را که کاربر میخواهد درست به انجام میرساند یا خیر؟
-
به خاطرسپاری: پس از اینکه کاربر از محصول استفاده کرد؛ و برای مدتی آن را کنار گذاشت؛ و بار دیگر خواست از محصول استفاده کند، چقدر از نکاتی که در استفاده قبل فراگرفته بود، الان یادش مانده است و میتواند با استفاده از آنها بدون مشکل از محصول استفاده کند؟
-
خطاها، اشتباهات(Errors): هنگامی که کاربر با محصول کار میکند، چندبار با مشکل مواجه میشود و اشتباه می کند،چند بار با پیغامهای ارور برخورد میکند و کارش دچار وقفه میشود؟ چقدر این خطاها مهم هستند؛ یا شدت و ضعف آنها بر عملکرد کلی محصول چگونه تاثیر می گذارد؟ قاعدتا هرقدر این میزان کمتر باشد و بهسمت صفر میل کند، محصول ما از لحاظ کاربردپذیری نمره بهتری میگیرد.
-
رضایتمندی: در نهایت، کاربر پس از استفاده از محصول چقدر راضی و خوشحال است؟ آیا این محصول را دوست داشته، باز هم از آن استفاده و یا دیگران را به خریدش ترغیب می کند؟