UXوUI چیست؟ آشنایی با مفهوم تجربه کاربری و رابط کاربری به زبان ساده

در این مطلب شما را با این دو مفهوم جذاب و کاربردی همراه با دو حکایت واقعی آشنا خواهم کرد؛ همچنین به اهمیت استفاده از آنها در کسب و کارها پی خواهید برد.

حکایت اول: موهایتان شوره می‌زند. می‌خواهید یک شامپو مخصوص برای رفع این عارضه بخرید. تابلوی یک فروشگاه بزرگ و به نظر معتبر نظرتان را جلب می کند. وقت زیادی هم برای این کار ندارید. به سختی جای پارک برای ماشین خود در اطراف فروشگاه پیدا می کنید.

پس از ورود، از فضای مجلل و شیک فروشگاه حس خوبی می‌گیرید. ردیف های بسیاری از کالاهای متنوع در سراسرفروشگاه می‌بینید؛ ولی هیچ تابلوی راهنمایی برای اینکه نشان بدهد قسمت شامپوها کجاست به چشم نمی‌خورد.

از آقایی که لباس فرم کارکنان را پوشیده و با گوشی‌اش سرگرم است راهنمایی می خواهید.لحظه‌ای سرش را‌ بالا می‌آورد، گردنش را به جهتی نه چندان معلوم می‌گرداند و می‌گوید:”اونجاس!” و دوباره غرق در گوشی می‌شود.

متوجه مکان دقیق نمی شوید. خودتان راه می افتید و بعد از چند دور شمسی-قمری، قسمت شامپوها را پیدا می کنید. این‌بار خانمی با ظاهر آراسته که مسئول این بخش است یه سرعت خود را به شما می رساند و می پرسد:”شامپو لازم داشتید؟”شما مورد نیازتان را به او می گویید.
او با سرعتی بالا شروع به توضیح دادن درباره‌ی برندهای مختلف موجود می شود. عاقبت یک شامپوی خارجی-با برندی ناشناخته- را به شما پیشنهاد می کند که قیمت کمی هم ندارد؛ ولی با استفاده از روابط عمومی بالا، شما را قانع می کند که این بهترین انتخاب ممکن برای شماست!
در صف صندوق بعد از کمی معطلی، خانم صندوقدار قوطی شامپو را جلوی بارکدخوان می گیرد، ولی قیمتش در صندوق وارد نمی شود.داد می زند:”آاااتی!اینا چند بود قیمتش؟”

بالاخره با شامپو به حمام خانه می رسید. کمی از مایع آن را کف دستتان می ریزید.بوی خوبی به مشام نمی رسد.انگاریمخلوطی از گلاب و لاستیک سوخته باشد! به هرحال به فکر رفع مشکل خود هستید.چند بار دیگر هم از آن استفاده می کنید.نه تنها شوره ها برطرف نمی شود، بلکه موهایتان هم شروع به ریزش می کند!

به‌سختی تلفن شرکت پخش کننده کالا را از روی قوطی پیدا می کنید.در همین هنگام هم متوجه می شوید که گویا تاریخ انقضاء هم پاک شده از روی محصول!
تماس می گیرید.پاسخگوی شرکت می گوید””شما اولین نفری هستید که این مشکل را دارید!برند ما معتبرترین در دنیاست و حتما مشکل از شماست که به مویتان نساخته!”
آشفته شده اید.اعتراض را ادامه می دهید.در نهایت خانم نسبتا محترم به تندی می گوید:”ما فقط وارد کننده هستیم و در این مورد مسئولیتی نداریم.به یک پزشک مراجعه کنید!” و گوشی را قطع می کند.
اکنون کاملا برافروخته هستید.شامپو را دور می اندازید و تصمیم می گیرید به همه بگویید طرف این برند مزخرف و آن فروشگاه لعنتی نروند!

حکایت دوم: نیاز دازید کتابی درباره‌ی مهارت‌های زندگی بخوانید.کلیدواژه ها را گوگل می کنید. در بین نتایج به‌دست آمده شروع به باز کردن سایت‌های مربوط می‌کنید.در اولین سایت تا وارد می شوید با صحنه‌ای شلوغ مواجه می‌شوید.هر لحطه از یک جای صفحه تبلیغی بیرون می پرد و عاقبت هم کتاب را نمی‌یابید.آن را ترک می‌کنید.
سایت دومی اما ظاهر زیبا و جذابی دارد.عکس‌هایی زیبا دارد و اسلایدهای متنوعی در آن روان است؛ اما وقتی به قیمت کتاب‌های روانشناسی می رسید همگی برچسب “ناموجود” دارند!

سایت سومی ظاهری به نسبت ساده و جمع و جور دارد ولی به سرعت در آن چند کتاب مختلف در زمینه‌ای که لازم دارید پیدا می کنید.عکس، مشخصات و توضیحات جامعی درباره‌ی هر کتاب وجود دارد.نظرات خوانندگان را هم اگر بخواهید می توانید زیر آن بخوانید. حتی این امکان را دارد که صفحه‌هایی از کتاب‌ها را هم فورا دانلود کنید و بدانید که کتاب با سلیقه شما نزدیک است یا نه.
حالا کتاب مورد نظر را پیدا کرده‌اید. روش تحویل، پرداخت و زمان دریافت را انتخاب می کنید.متوجه می شوید که حملش هم رایگان است و علاوه بر پرداخت اینترنتی، امکان پرداخت در محل هم وجود دارد.از فرم های دست و پاگیر و ثبت نام اجباری که گاهی باید تا شماره کفش(!) خود را هم در آن وارد کنید؛ خبری نیست.پرداخت راحت انجام می شود و پیامک تایید دریافت می کنید.
بسته دقیقا در زمان مقرر به دستتان می رسد. هم بسته بندی زیبا و شیک است و هم کیفیت کتاب عالی.بازش که می کنید یک نشانگر زیبا هم درونش یه عنوان هدیه قرار دارد؛ به اضافه یک کد تخفیف خوب برای خریدهای بعدی!

پس از گذشت یکی دو روز،یکی از کارکنان آن فروشگاه تماس می گیرد.نخست می پرسد که زمان مناسبی برای صحبت کردن دارید یا نه.سپس از شما برای انتخاب فروشگاهشان تشکر می کند؛ می پرسد که آیا هنگام خرید با مشکلی مواجه شدید یا نه؛ و حتی نظر شما را درباره‌ی کتاب می پرسد.با دقت به حرف های شما گوش می کند و با ایجاد یک حس احترام متقابل، مکالمه را به پایان می برد.
چند روز بعد همه جا با هیجان از کتاب خوبی که به تازگی خواندید صحبت می کنید و نام و لینک وبسایت فروشگاه را برای دوستان مشتاق می فرستید.

 حکایات ما اینجا به پایان رسید؛ ولی قصه جذاب تازه شروع شده!در این دو داستان متفاوت ولی مشابه چه اشتراکاتی وجود دارد؟

تابلوی فروشگاه وسایل بهداشتی، ظاهر چشمگیر آن، ظاهر کارکنان و برخورد اولیه آنها، شکل ظاهری و رنگ شامپو،بوی آن،مشخصات نوشته شده یا نشده روی قوطی و مواردی ازین گونه را می توان رابط کاربری نامید؛ که معمولا بیشترین تاثیر را در جذب اولیه شما دارد.

در سایت کتابفروشی: فرم و رنگ صفحات،لوگو، هماهنگی اجزا و چینش آنها وجذابیت عکس ها و …هم رابط کاربری در این سایت ها بودند که شما تصمیم نخست را برای ماندن و انتخاب کالا در آن سایت را به آن سبب گرفته اید.

سخت پیدا شدن جای پارک،احساسی که از برخورد کارکنان فروشگاه به شما دست داده، نتیجه بد استفاده از شامپو و برخورد غیر مسئولانه شرکت و در نتیجه احساس ضرر و عصبانیت از این خرید بد، همان تجربه کاربری است.

در کتابفروشی اینترنتی سریع پیدا کردن کالا،چینش خوب کلیدها،متن، مسیر درست خرید تا به انتها،دریافت سر وقت و در نتیجه احساس رضایت شما تجربه کاربری شما از این خرید دلنشین است.

به طور خلاصه: ظاهر کالا،خدمات یا…که با آن در هنگام فرآیند استفاده یا خرید با آنها برخورد می کنید رابط کاربری(UI) نامیده می شود که مخفف(User Interface) است.

احساس و تجربه‌ای که قبل،بعد و هنگام استفاده یا خرید هر کالا یا خدمتی دارید تجربه کاربری(UX) نامیده می شود که مخفف (User eXperience)است.

امروزه شاید بیشتر این اصطلاحات در دنیای طراحی وب و دیجیتال استفاده شود؛ ولی گستره‌ی آن به بزرگی کل تجربه‌های کاربران/مشتریان هم آنلاین و هم غیرآنلاین و کل دنیاست؛ و استفاده بهینه از این دانش و مهارت یک بازی برد-برد را هم برای صاحبان کسب و کار و هم کاربران رقم می زند.

UI و UX برای مثال مانند نرم افزار و سخت افزار در کنار هم معنی پیدا می کنند و کار متخصصین این حوزه ها به طور خلاصه بهینه سازی هر کسب و کاری برای بالا بردن سطح رضایت کاربران تا بیشترین حد ممکن و در نتیجه پیشرفت و افزایش درآمد چشمگیر و غیرقابل انکار ارائه دهندگان کالا و خدمات است.

و در نهایت، یک مثال یاده برای اینکه این دو مفهوم همیشه در ذهنتان ماندگار شود: فرض کنید می خواهید(یا می خواستید!)فردی را به عنوان همسر خود انتخاب کنید.اولین تصمیم‌ها معمولا از روی ظاهر و جذابیت،خوش‌پوشی،خوش‌کلامی،بوی خوش بدن و…گرفته می شود که آن را می توانید به رابط کاربری تعبیر کنید؛ ولی به مرور زمان طرز تفکر، بیان، اخلاق، منش و سایر خصلت‌هاست که تعیین می کند با او بمانید،انتخاب کنید یا نکنید و یا حتی انتخاب و ازدواج کنید ولی بعدا ترک کنید!

*تمرین کوچک:به عکس همین پست دقت کنید.تصویر دو راه پله داخلی به نسبت مدرن کنار هم قرار داده ام.هر دو بسته به سلیقه شخصی زیبا و چشم نواز هستند؛ ولی یکی از نظر تجربه کاربری نسبت به دیگری مزایایی دارد.می توانید آنها را پیدا کنید و اینجا بنویسید؟

مطالب مرتبط :در رابطه با تاریخچه تجربه کاربری  بخوانید.
                   با طراح تجربه کاربری بیشتر آشنا شوید.
 تفاوت تجربه کاربری با تجربه مشتری: چرا کاربرباشی تعریف دگرگونه‌ای دارد؟

2 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • نوشته خوب و کاربردی ای بود.من که مطلب رو خوب گرفتم و برایم جالب بود که با مثال های بومی مطلبو رسوندید. دوست دارم بقیه پستا رو هم ببینم.دارم راجع به تمرینی هم که گفتین فکر می کنم…

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

حاصل اعداد زیر را وارد کنید *